یاد آن روزها به خیر
آن روزهایی که بلبل اطراف گل پرسه می زد
و عشق در باغ چراغانی دنیا پرپر می زد
روزهایی که در آن
روشنی از روزنه ی امید پیدا بود
و کودکان در پی سکه ی دهشاهی بازی می کردند
یاد آن روزها به خیر
که دوستانی مانند آیینه داشتیم
یاد آن روزهایی که
باران همدم همیشگی پنجره بود
و رود از خشکسالی چیزی نمی فهمید
و ماهی هیچ وقت
زیر قولی که به کاشی های حوض داده بود نمی زد
آن روزهایی که عقل سر جنگ با عشق نداشت
و محبت با منطق ستیز نمی کرد
روزهایی که در آن کودک از ترکیدن بادکنکش نمی ترسید
و باد همیشه در آسمان آبی
با بادبادک همراه می شد
عجب روزهایی بودند
یادشان به خیر
.
.
.
.
موضوع مطلب :